چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است...
..........
تو که هستی ؟ اِی زن
از کدام کلاه شعبده بیرون پریده ای ؟
هر که گفت نامه ای از نامههای عاشقانه ی تو را دزدیده
دروغ میگوید
هر که گفت دست بندی مطّلا را از صندوقت به یغما بُرده
دروغ میگوید
هر که گفت عطر تو را میشناسد
یا نشانی ات را میداند ، دروغ میگوید
هرکه گفت شبی را با تو در هُتلی
یا تماشاخانه ای سر کرده ، دروغ میگوید
دروغ ! دروغ ! دروغ
تو موزه ایی هستی که در تمامِ روزهای هفته تعطیل است
تعطیل برای تمام مَردانِ جهان
در همهی روزهای سال
..........
ای بانو چه میخواهی؟
انگشتان زیادی میخواهم تا به تو اشاره کنم و داد بزنم ....
این عشق من است
..........
هر چه موهایت بلندتر
عمر من بلندتر است
گیسوان آشفته روی شانه هایت
تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر
درآن نقش بسته است
موهایت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسی آن را بدزدد
..........
بدون زن
مردانگی مرد
شایعه ای بیش نیست...
..........
آینه بیا و کمی مهربان شو
به جای این همه تکرار من
یکبار هم برای دل من
تصویر اورا نشانم بده
..........
شعر را دوست می دارم
زیرا تمام ناممکن ها راممکن می سازد
می توان دست هایت را دردستانم گذاشت
با توقدم زد و برایت آواز خواندو....
می توان درشعرهایم با تــــــــــــــــو زندگی کرد
شعر را دوست میدارم
زیرا می تواند تــــــو ی محال زندگی ام را به من برساند
می توان نوشت که تاهمیشه به یادمی و...
شعر را دوست میدارم
می توان در آن معجزه جاری کرد
می توان تورا در واژه هایش اسیرکرد
تا همیشه کنارم بمانی ،حتی اگــــــــــر رفته باشی.....
..........
ماه درقلب من خانه دارد
غافل از اینکه همه برای دیدنش ,آسمان را رصد می کنند
..........
وقتی می گویی نگرانت هستم
ازتو چه پنهان دردلم قند آب می شود
می پرسی :کی می رسی /چرا حواست به گوشیت نیست و....
من درتک تک جملاتت ضرب آهنگ عاشقانه دوستت دارم هایت را می شنوم
تو وتمام نگرانی های عاشقانه ات را دوست می دارم
من هم نگرانتم .ازهمان نگرانی های عاشقانه
و تو نیز خوب می دانی که خورشید زندگی من از چشمان تو طلوع می کند
بر زندگی من بتاب و گرما ببخش...
..........
زمزمه عاشقانه هر روز من
تکرار قشنگ نام زیبای توست
که به لحظه لحظه ام, معنا می بخشد ...
..........
برگ برگ خاطراتت را
به درخت دلم می دوزم
دیگر هر لحظه با یادتو سبز می شوم
..........
من دلم تورامیخواهد
تویی که با ابرهای سیاه آسمان دلم
با باران چشمانم
می آیی
می آیی ابرهارا با دستان نوازشگرت کنارمیزنی
اشک چشمانم را پاک می کنی
وچون شعله ی خورشید درقلبم نور و روشنی را می افروزی
من دلم تورامیخواهد
تویی که ندارمت اما آرزویم شده ای
..........
می گویند بهار و شکوفه هایش زیباست
دشتهای پر ازگل ، بارانی که از آسمان می بارد
ماه و ستاره هایش و...
اما وقتی تو نباشی هیچ چیز زیبا نیست
بگذار دیگران هر چه از زیبایی می خواهند بگویند عزیزِ من
..........
آنگاه که با خورشید ملاقات کرده باشی
دیگرهزاران شمع و چراغ نمی توانند خانه ات را گرم و روشن کنند
یادت نرود که بعد از تو خانه ام سرد و تاریک است، خورشیدم...
..........
از پیله عاشقیت برون آ
شمعت می شوم , پروانه ی من
..........
از خیالم که میگذری
کلمات شعرهایم مست می شوند
درختان آواز می خوانند
قناری های عاشق دو به دو می رقصند
از خیالم که میگذری
هرچه نا ممکن است ممکن می شود